مدح و شهادت حضرت قاسم بن الحسن علیهالسلام
این گلِ تر ز چه باغیست که لب خشکیدهست؟ نو شکفتهست و به هر غنچه لبش خندیدهست روبرو همچو دو مصراع، دو ابرویش بین شاه بیت است و حق از شعر حسن بگزیدهست دید چون مـشـتریاش مـاه شب چـاردهم «سیزده بار زمین دور قدش گردیدهست» عازم بزم وصال است، و حسن نیست دریغ! تا که در حُسن ببیند چه بساطی چیدهست سـیـزده آیـه فـقـط ســورۀ عـمـرش دارد نام اخلاص بر این سوره، وفا بخشیدهست حسرتِ پاش به چشمان رکاب است هنوز این نهالیست که بر سرو، قدش بالیدهست سینه شد مجمر و اسپند، ز دل، مادر ریخت تا «قیامت قد» خود دید کفن پوشیدهست گفت شـرمنده احـسان عـمویم همه عـمر او که پیش از پسر خویش مرا بوسیدهست تن چاکش به حرم برد عمو، عمه بگفت: خشک آن دست که این لالۀ تر را چیدهست |